انسانیت چیست ؟

ساخت وبلاگ
انسانیت چیست ؟

یکی از ویژگی‌های انسان که با حساب‌های مادی جور در نمی­‌آید تفکیک انسانیت از انسان است؛ یعنی انسان چیزی است و انسانیت چیز دیگری است و این خاص انسان است؛ زیرا هر حیوانی از صفتش انفکاک‌ناپذیر است؛ مثلاً نمی­‌شود پلنگی را پیدا کنیم که صفت پلنگی و پلنگ بودن را نداشته باشد اما این امکان وجود دارد که انسان‌هایی یافت شوند که صفت انسانیت نداشته باشند و اتفاقا از این قبیل آدم‌ها به وفور یافت می‌شود. یعنی این‌که یا از صفت انسانیت دورند یا از این صفت ارزنده بی­‌بهره­‌اند. سر مطلب این است که: 
اولاً: معیار انسانیت و آن‌چه به انسان شخصیت می­‌دهد مادی و محسوس و همراه با بدن انسان نیست تا هر کسی که بدن دارد آن را داشته باشد بلکه غیر مادی و از سنخ معنویات است. 
ثانیاً: این اموری که انسانیت انسان را تشکیل می­‌دهند فقط به سعی خود انسان ساخته می­‌شود نه به دست طبیعت، از این روست که می­‌توان انسان منهای انسانیت یافت


به راستی به چه کسی می­‌توان انسان گفت: آیا کسی که فقط ظاهر و صورتی از انسانیت را دارد به او می­‌توان نام انسان نهاد. به بیان دیگر ملاک‌ها و معیارهای انسانیت کدام است؟ 
به طور کلی انسان‌ها از لحاظ فیزیکی و زیست‌شناسی با یکدیگر مساوی هستند اما آن‌چه که این ظواهر یک‌سان را از یکدیگر متمایز می­کند امور اکتسابی شامل مسایل فکری، روحی و روانی است که دراین باره نظریات مختلفی ارائه شده و ما در این‌جا به نحو اجمال مهم‌ترین آن‌ها را بیان می­‌کنیم: 

← علم و دانش 
براساس این نظریه هر اندازه که انسان آگاهی و دانش بیشتری پیدا کند انسان­‌تر است و هر اندازه که از علم و دانش بی­‌بهره­‌تر باشد از انسانیت بی­‌بهره­‌تر است. با این مقیاس باید بگوییم که در زمان ما انیشتن که از همه دانشمندان عالم شهرتش بیشتر است انسان­‌ترین انسان­‌های زمان ما بوده است. این معیار اگرچه می‌تواند یک عامل فضیلت و برتری انسان نسبت به دیگران باشد اما به طور مسلم نمی‌تواند نظر جامعی برای انسانیت انسان تلقی گردد. 

← خلق و خوی 
براساس این نظریه انسانیت به علم و دانش نیست. اگرچه علم و دانش شرطی برای انسانیت و یکی از پایه­‌های انسانیت است اما مسلما کافی نیست. انسانیت به خلق و خوی انسان است نه به علم و دانش او. 
ممکن است یک انسان همه چیز را بداند و علم و دانش او نیز زیاد باشد اما خلق و خوی او حیوانی بوده و انسانی نباشد. حال اگر بپذیریم که این نظریه طرفداران بیشتری دارد سؤالی که در اینجا مطرح می­‌شود این است که کدام خلق و خوی معیار انسانیت است؟ 
در پاسخ باید گفت آن خلق و خویی معیار انسانیت است که در محبت و انسان دوستی تجلی پیدا می­‌کند که مادر همه صفات ارزشمند انسانی است. حضرت علی(ع) در این زمینه می­‌فرماید: «« فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ اکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا؛ پس آن‌چه را که برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست بدار و آن‌چه را که برای خود نمی‏پسندی برای دیگران مپسند» [۱] 
براساس همین عامل است که ما شیعیان، علی(ع) را یک انسان کامل می­‌دانیم. برای این‌که درد اجتماع را حس کرده و «من» او تبدیل به «ما» شده بود. و خود او خودی بود که همه انسان‌ها را جذب می‌کرد. درد مردم را از درد خودش بیشتر احساس می­‌کرد. ستایش امیرالمومنین(ع) نه فقط به خاطر این است که باب علم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده که فرمود: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» [۲] بلکه بیشتر از این جهت ستایش می­‌کنیم که انسان بود. این رکن از انسانیت را داشت که به سرنوشت انسان‌های محروم می­‌اندیشید. 

← اراده 
مکتب دیگر می­‌گوید: معیار انسانیت «اراده» است؛ اراده مسلط کننده انسان بر نفس است. به عبارت دیگر معیار انسانیت، تسلط انسان است بر خودش، بر نفس خود، بر اعصاب خود، بر غرایز خود، بر شهوات خود، به طوری که هر کاری که از انسان صادر می­‌شود به حکم عقل و اراده باشد نه به حکم میل. میان میل و اراده فرق است. میل در انسان یک کشش و جاذبهاست، جنبه بیرونی دارد، یعنی رابطه‌ای است بین انسان و شئ خارجی که آن شئ انسان را به سوی خودش می­‌کشد. ولی اراده بیشتر جنبه درونی دارد و بر عکس میل است. انسان را از کشش امیال آزاد می­‌کند و امیال را در اختیار انسان قرار می­‌دهد. هر طور که اراده می­‌کند کار می­‌کند نه هر طور که میلش می­‌کشد. بنابراین کسی انسان است که بر خودش مسلط باشد و به هر اندازه که انسان بر خودش مسلط نباشد از انسانیت بدور است. 

عرفای اسلامی کمال انسان را در سیر و سلوک الی الله و رسیدن به لقاءالله می­‌دانند و از نظر فیلسوفان و حکمای اسلامی کمال انسان، یکی در حکمت است و دیگر در عدالت. مقصودشان از عدالت، عدالت اخلاقی است (عدالت اجتماعی تابع عدالت اخلاقی است) یعنی در میان قوا و غرائز انسان تعادل و توازن بر قرار باشد و این قوا و غرائز تحت حکومت قوّه عاقله باشد؛ یعنی عقل مسلّط بر سائر قوا و غرائز باشد. پس انسان کامل از نظر حکما، انسانی است که عقلش در مسائل علمی و نظری حکیمانه باشد و در مسائل عملی انسانی معتدل باشد؛ یعنی دارای اخلاق نیک باشد. 


برچسب‌ها: انسان و انسانیت, عقل, روح, اراده
نوشته شده توسط احسان سلیمانی  | لینک ثابت |
مجله انسانیت ...
ما را در سایت مجله انسانیت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ensaniyata بازدید : 110 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 1:46