معرفت دزد سر گردنه ! (داستانک)

ساخت وبلاگ

معرفت دزد سر گردنه ! (داستانک) سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶

میگویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت!

روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه ی مردی غافل را می دزدد!
هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است:
خدایا به برکت این دعا، سکه های مرا حفاظت بفرما..

اندکی اندیشه کرد،
سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند!

دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد.

دزد کیسه در پاسخ گفت:
صاحب کیسه باور داشت که دعا، دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است.
من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او.
اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست میشد. آنگاه من دزد باورهای او هم بودم،
و این دور از انصاف است!


برچسب‌ها: معرفت, دزد, داستانک

نوشته شده توسط احسان سلیمانی  | لینک ثابت |


مجله انسانیت ...
ما را در سایت مجله انسانیت دنبال می کنید

برچسب : داستانک, نویسنده : ensaniyata بازدید : 102 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 11:57